بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمد و ال محمد
امام عارفان،علی بن الحسین علیه السلام از جمله کسانی است که در ماجرای کربلا،قبل و بعد از شهادت امام حسین(ع)نقش عمده و قابل توجهی ایفا کرده است . بعضی گفته اند در ماجرای کربلا حدود23سال داشته است و به اراده ی خداوند متعال به طور مصلحتی بیمار شده تا زنده بماند و امانت امامت را پس از پدرش تحویل بگیرد و زمین از حجت خدا خالی نماند . درروایات شیعی آمده : " لولاالحجة لساخت الارضُ باهلها " . اگرمحبّت خدا روی زمین نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد و جنبنده ای زنده نمی ماند . برای همین است که لحظه ی شهادت امام حسین(ع) زمین کربلا لرزید و آسمان تیره و تارشده، یعنی برای کمتراز یک لحظه در آن تِبدیل و انتقال امامتِ عالم وجود به امام سجاد(ع)،گوئیا زمین احساس بی سرپرستی میکند ! امام سجاّد(ع) [به نقل قویتر] فرزند دوّم امام حسین(ع) است و به علی اوسط مشهور شده است . هم اوست که خودش را " ابن الخیرتین " یعنی فرزند دو نیکی و دو شرافت نامیده و معرفی کرده است . امامت و رهبری کاروان اسرای کربلا را تا برگشت به مدینه به عهده داشته و به بهترین وجه هدایت نموده است . اولیّن اقدام شجاعانه ی امام سجّاد(ع) پس ازماجرای کربلا ، سخنرانی در کوفه، هم در میان مردم و هم مقابل ابن زیاد میباشد . همین سخنرانی است که مردم را منقلب و پریشان میکند و افکاررا عوض میکند و مردم را به فکر فرو می برد که چه جنایت بزرگی مرتکب شده اند : (( ای مردم ! هرکه مرا می شناسد، بداند و هرکه نمی شناسد،بشناسد و بداند که من علی فرزند حسین فرزند علی فرزند ابی طالب(ع)هستم . من همانم که پدرم را کنارفرات مظلومانه کشتند ... و حرمتش را نگه نداشتند ... همه ی این سختی ها موجب فخر و شرافت ماست ...)) . این سخنرانی در کوفه چنان هیجانی ایجاد کرد که مردم به صدای بلند گریستند و بانگ واویلا سر دادند و میگفتند : هلاک شدیم و ندانستیم که بیچاره شدیم! امام(ع) در کوفه کاری کرد که چند سال کارفکری و فرهنگی نمی توانست انجام دهد. کار دوم امام(ع) در شام بود : شهر شام ،شهری دور ازمعارف اهل بیت(ع) بوده و از اسلام جز نماز و معاویه، چیز دیگری نمی شناخته است .نمازی که پوسته و ظاهراسلام و حاکمی که به نام اسلام بر مردم حکم میراند .امام(ع) درمقابل طاغوت زمان، یزیدبن معاویه چنان شجاعتی از خود نشان داد که تاریخ هرگزچنین دلاوری به خود ندیده است . به راستی آن زین العابدینی که ما تجسّم می کنیم ، این پهلوان خارق العاده نیست ؟! در مقابل یزید ایستاد و او را به چالش کشید و گفت : ما از شهادت نمی ترسیم ، شهادت فخرخاندان ما بنی هاشم و هدیه إلاهی به ماست ، ما به آن افتخار می کنیم و عادت خود می شماریم، ای پسر معاویه و فرزند هند جگر خوار! همواره نبوّت و امارت، خاص پدران و اجداد من بود قبل ازآن که تو به دنیا آمده باشی! وای بر تو ! اگرمی دانستی چه کردی و چه گناهی را مرتکب شده ای در حق ما ! سر در بیابان می گذاردی و در کوه ها سکونت می کردی . پدرم ودیعه ی رسول(ص) بین شما بود و اکنون سرش بر دروازه ی شهر توست . ساخته ی ذلّت و ندامت باش از برای روز قیامت !! یزید به کشتن امام(ع) فرمان داد ولی دست قدرت إلاهی موجب آزادی ایشان شد و یزید به اهداف پلیدش نرسید ،آن گاه امام(ع) بر منبری که کنار سالن دربار بود برآمد و باشهامتی خارق العاده از اهداف پدرش دفاع کرد و صدای مظلومیّت حسین(ع) را تا قلب مرکز طاغوت رسانید و اعلام و ابلاغ کرد . امام سجاد(ع) حدود سی و چهار سال پس از ماجرای کربلا زنده بود و با هر حادثه و موقعّیتّی از شهدای حق دفاع و یاد می نمود و از اهداف آنان سخن می گفت . به راستی اگر کسی بگوید نیمی از کربلا ، حسین است و نیمی دیگر سجاّد و زینب اند ، گزاف نگفته است .... . قسمتی از سخنرانی " حجت الاسلام و المسلمین حاج محمد رضا دهدست " در شب اربعین حسینی، حسینیه امام سجاد(ع) شهرری، سال 1390